در راهیهبیهنور قدمهمی گذارم قدم هاییهکوتاههناهمطمئن جلویهراهم افسانهههایی را می بینمهکه هر کدامهرازیهپشتهخودهپنهان کردههاند چهرهههاهوهچشم هایی را می نگردمهکه دردیهدر دلهخودهنگاههداشته اند از رویهجویهخیابانههاهمیهپرمهتاهراهم یکنواخت نباشد ناگهانهپایم پیچ می خوردهتعادلم را ازهدست می دمهاما میهدانم نمی افتم دوبارههپا در جادههمی گذارم سرم راهرو بههآسمانهمی کنمهتا آبي آسمانهستایش کنم دلمهغمناکهمی شود چون باز ابری سایه اش رویهخورشید گستردهو نگذاشتهغروب را ببینم ... نا گهانهظلمتهشکافت آذرخشيهفرود آمده، و مرا ترساند رگباریهنشستهبر شانه هایمهاز در همدلی و منههمچنان ...
|
About
سلام به وبلاگ من خوش اومدی ازمتن هایی که گذاشتم امیدوارم نهایت استفاده رو ببرین ازلینک های کنارصفحه هم دیدن کنید پروفایلم هم فعاله موفق باشیدو دیگر تمام
Home
|